هنوز دو هفته مانده تا دو سالگي و تو يك هفته است به مهد مي روي.
روز اول كه با هم رفتيم و تو رفتي سراغ بازي و ني ني ها. تمام راه تا چهار راه نزديك خانه اشك ريختم و هواي سرد بهمن ماه را خوردم.
امروز اما وقتي با آن كاپشن قرمز شازده كوچولويي و كيف كيتي صورتيت دويدي سمتم و پريدي بغلم و گفتي " سلام مامان مدرسه بودم." ته دلم به خاطر استقلال و شادي ات ذوق كردم.
هر چند تو هنوز خيلي كوچكي براي اين واژه ها.
اما خوشحالم كه هر روز هم بازي داري و به محيط جديدت عادت كرده اي و دوستش داري.
***
كيفتو انداختي روي دستت. مامان خدافظ. كجا مي ري گلم؟ " ميرم مدرسه. پيش ني ني يا."
توي راه ازت مي پرسم آوا مدرسه خوب بود؟ دوست داشتي؟
" اوست داشتم. سرسره بازي كردم. ني ني گريه كرد.آوا گريه نكرد."
گريه ي نيني كه نمي دونم يعني چي ،دو سه روزه ذهن تو رو مشغول كرده و مدام با ناراحتي تكرارش مي كني. امروز از مربيت پرسيدم. گفت هليا يكي از بچه هاست كه تازه اومده به مهد. عادت نكرده و هر روز گريه مي كنه.
***
من رو ببخش كه مادري تمام وقت نيستم و تو ساعاتي از روز رو تنها مي موني
خدا رو شكر مي كنم كه حالت خوبه و شادي . دوستت دارم
درباره این سایت